دانشمندان علم سیاست و حقوقدانان برای «آزادی» تعریفهای گوناگون ذکر کردهاند و غالباً کسانی که از آزادی، سخن گفتهاند آن را به «نبودن مانع» تعریف کردهاند. ولی تعریف جامع دربارهی آزادی، این است که: محیط زندگی به گونهای باشد که مانع نمو و تکامل و تجلی شخصیت افراد نباشد و هر فردی بتواند، بدون برخورد با کوچکترین مانعی، استعداد خود را شکوفا سازد. از اینجهت میتوان گفت: «آزادی، نبودن موانع در راه نمو و تکامل و تجلی شخصیت آدمی است». پیامبران الهی نیز جهت این کار، مبعوث شدهاند.[1]
آزادی اقسام زیادی دارد که در اینجا به اهم آنها اشاره میشود که عبارتند از: آزادی فردی؛ آزادی فکری و عقیدتی، آزادی سیاسی و آزادی در انتخاب شغل و مسکن.
شکی نیست که هر انسانی آزاد آفریده شده است. اسلام به آزادی که حق طبیعی هر انسانی است، صریحاً اعتراف کرده و مردم را به احترام و حمایت آن، دعوت نموده است. اسلام پیروان خود را به دفاع از آزادی و پرورش روحیهی عزتطلبی و به اعتلاءجویی فرا میخواند و مؤمن را نسبت به ازدست دادن آزادی و عزتنفس و شرافت انسانی که نتیجهای جز ذلّت ندارد، بازداشته است.
اسلام، آزادی و حریّت را یک امر درونی و باطنی میداند که انسان اگر چنین روحیهای داشته باشد، شایسته هر نوع آزادی است و قید و بند ظاهری نمیتواند به روحیه او لطمه وارد سازد ولو هرقدر هم در خارج، آزاد باشد، در باطن شایسته آزادی نمیباشد.
آزاد، در همهی احوال آزاد است، اگر گرفتاری برایش پیش آمد، صبر کند و اگر مصیبتها بر سرش ریزد، او را شکسته نکند، اگرچه سیر شود و مغلوب گردد و سختی، جایگزین آزادی او شود. چه بسا
گرفته، میشود. معنا ی خاصّی که بعضی از مفسرین برای عقد کرده اند صحیح نیست، از جمله اینکه یکی گفته مراد از عقود، عقودی است که در بین مردم جریان دارد، مانند عقد بیع و نکاح و عهد، و یا عهدی که آدمی خودش با خود می بندد، مثلاً سوگند می خورد که فلان کار را بکند یا نکند.[2]
قرآن کریم همانطور که از ظاهر جمله: ( اوفو بالعقود) ملاحظه می شود، دلالت دارد بر اینکه دستور اکید داده بر وفا کردن به عقود، و ظاهر این دستور عمومی است، که شامل همه ی مصادیق می شود،/ و هر چیزی که در عرف، عقد و پیمان شمرده شود و تناسبی با وفا داشته باشد را در بر می گیرد، و عقد عبارت است از هر فعل و قولی که معنای عقد لغوی را مجسّ/م سازد، و آن معنا ی لغوی، عبارت است از برقرار کردن نوعی ارتباط بین یک چیز و بین چیز دیگر، به طوری که بسته به آن شود ، و از ?ن جدایی نپذیرد.
قرآن کریم در وفای به عهد به همه ی معانی ای که دارد تأکید کرده ، و رعایت عهد را در همه ی معانی آن و همه ی مصادیقی که دارد تأکید شدید فرموده و کسانی که عهد و پیمان را می شکنند به شدیدترین بیان، مذمّت فرموده و کسانی را که نیز پایبند وفای به عهد خویشند در آیاتی بسیار مدح و ثنا کرده است.[3]
3-6 آزادی (تضمین آزادیهای معقول):
«آزادی» گرانبهاترین چیزی است که بشریت در طول تاریخ، پیوسته در جستجوی آن بوده است و برای به دست آوردن آن، تلاشهای فراوانی نموده و خسارات مالی و جانی زیادی را متحمّل شده است.
به آن اشاره شده است: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[4] «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
دو جمله «إِمَّا شَاکِراً» و «إِمَّا کَفُورًا» دو حال هستند از ضمیر در «هدیناهُ»، نه از کلمه «سَبیل»- که بعضی پنداشتهاند- و کلمه «إمّا- یا» تقسیم و تنوع را میسازند و آیه چنین معنا میدهد: مردم در قبال هدایتی که ما کردیم دو قسم و دو نوعاند، یا شاکرند و یا کفور، خلاصه چه شاکر باشند و چه کفور، به هر حال هدایت شدهاند.[5]
تعبیر به « إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»» بر دو نکته دلالت دارد، نکته دوم- که این تعبیر به آن دلالت دارد- این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده، سبیلی است اختیاری، و شاکر و کفری که مترتّب بر این هدایت است، در جوّ اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هریک از آنها که بخواهد میتواند متصف شود و اکراه و اجباری در کارش نیست.[6]
بیعت نیز یکی از مکانیزمهای مشارکت سیاسی مردم است؛ بیعت قراردادی است که بیعت کننده بر خود لازم میکند از بیعت شونده اطاعت کند. ولایت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه(علیهمالسّلام)، بر همه واجب و معین شده است و بیعت مردم با این بزرگواران، تأکید و ابراز اطاعت آنها از خواست صلاحدید خداست. بیعت، نمود بارزی از مشارکت مردم و پذیرفتن حکومت اسلامی است که در طول تاریخ اسلام، نمونههای بارزی از آن به چشم میخورد
ولایت امر، زمانی قادر به رواج دین و معنویت در جامعه است که مشارکت سیاسی شهروندان در صحنه سیاسی را همراه داشته باشد. مشارکت و مقبولیت مردم موجب بسط فقه در جامعه میشود.
تفاوت اساسی بین بیعت با فرد معصوم- مانند پیامبر و امام- و بیعت با فقیه وجود دارد و آن، این است که: بیعت با معصوم- هرگاه مردم را به بیعت فرا خواند- واجب عینی است؛ ولی بیعت با فقیه- اگرچه از مردم طلب بیعت کند- واجب نیست...
این تفاوت از آنجاست که در شریعت اسلام، همه فقها دارای حق ولایتاند، یعنی امّت در انتخاب فقیه ولی امر، صاحب اختیار است. پس جمع بین دلیل ولایت فقیه و دلیلی که به دخالت بیعت در عینیت یافتن ولایت اشاره دارد، این است که امّت، ولی امر خود را به وسیله بیعت برمیگزینند، امّا بر آنها فرض است که در انتخاب این ولی امر، از دایره فقها خارج نشوند.[7]
در قرآن کریم، در رابطه با بیعت مردم آمده است که: « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ...»[8] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! به پیمانها (و قراردادها) وفا کنید!...»
کلمه «عقود» در آیه فوق، جمع «عقد» (جمع محلی به الف و لام) است و عقیده به معنای گره زدن و بستن چیزی است به چیز دیگر، بستن به نوعی که به خودی خود از یکدیگر جدا نشوند و این، در گره خوردن دو چیز محسوس در نظر مردم معتبر بوده، و سپس همهی اینها را در گرههای معنوی نیز معتبر شمردند، چون اثری که در گره زدن است در اینها نیز وجود داشت و آن اثر عبارت بود از لزوم آن پیمان و التزام در آن. عقد – که همان عهد باشد- شامل همهی پیمانهای الهی و دینی که خدا از بندگانش
[1]- جعفر، خوشنویس، همان، صص424-423.
[2] .محمدحسین، طباطبایی، همان ، ج5، ص257.
[3] . همان، صص259ـ258.
[4]- انسان(76)آیه 3.
[5]محمدحسین، طباطبایی، همان، ج20، ص195.
[6]- همان، ج20، ص196.
[7]- کاظم، حائری، بنیان حکومت در اسلام، حسن طارمی (ترجمه)، مرتضی، حاجعلیفرد (ویرایش)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1378، صص171-170.
[8]- مائده(5)آیه 1.